از قدیم الایام گفته اند که "خمیر مایه ی دکان شیشه گر سنگ است؛ عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد".حالا حکایت قهر و آشتی های روزهای اخیر آقای رئیس جمهوری تحمیلی با آقا است تا نگاه ها را دوباره متوجه کمپ کودتاچیان سازد و نشانه های یک شکاف بزرگ را چنان علنی کند که امکان ماله کشی آن هم دیگر مقدور نباشد. اما آیا این کشمکش ها و این مخالف خوانی ها فقط یک جنگ زرگری است یا دعوای دزدان سر تقسیم غنایم؟ احمدی نژاد که پاگون هایش را از "رهبری" دریافت کرده و بقول نویسندگان وطنی این حمایت و پشتیبانی "تمام قد" آقا بود که دولت محمود را در برابر امواج "خس و خاشاک" پا برجا نگاهداشت اکنون بخوبی احساس کرده است که کم کم دارد به همان "تدارکاتچی" نظام تبدیل می شود و وظیفه ای ندارد جز اجرای تمام و کمال و بی کم و کاست اوامر "رهبری" . نه در سیاست گزاری دست بازی دارد نه در انتخاب تیم اجرایی خود. از سوی دو جناح قانونگذاری و قضایی نیز که در ید اختیار یک خانواده است مدام تیر بغض سوی او و دولتش روان می شود و چنان که پیداست قرار است به شیر بی یال و دمی تبدیل شود که وعده داده اند "عورتش" را نیز ببرند!
چندی پیش از این گروهی پا به صحنه ی علنی سیاست گذاشت که خود را "عماریون" می نامد و قدم "مبارک" خود را نیز با دو وجیزه ی تفصیلی پیرامون تحولات پس از "کلید خوردن پروژه ی فتنه" مزین ساخت. درست در دورانی که کشمکش های سیاسی به قول بولتن تحلیلی "محراب اندیشه" به داخل اصولگرایان کشیده می شد این گروه با بولتن "موقعیت استخوان در گلو" در شهریور ماه سال 89 و سپس بولتن " کجا ایستاده ایم" در اسفند ماه همان سال مراتب نگرانی خود را نسبت به ولایتمداری آقای رئیس جمهور اعلام داشت. طبیعی بود که گروه های رنگارنگی در کمپ قدرت برای حفظ منافع خود پشت رهبری جبهه خواهند گرفت تا حریف خواهان اصلاحات را از کلیت نظام به بیرون پرتاب کنند. در این طیف رنگارنگ که شامل نیروهای محافظه کار -سنتی و افراطیون فاشیست مآب و نیز موتلفه های زیرکی که در سی سال گذشته موفق شده اند بی هیچ آسیبی از گردنه ها و پیچ های پر مخاطره عبور کنند، نیرویی نیز جای گرفته بود که برآمد خود را مدیون "مصلحت نظام" می دانست، مصلحتی که یکبار با تقلب شبانه از ریاست جمهوری کروبی - هاشمی جلوگیری کرده بود و بار دیگر همه ی قدرت خود را به میدان کشید تا نگذارد اصلاحات در جمهوری اسلامی نهادینه گردد و موسوی فرصتی برای رویارویی مجدد با خامنه ای را که اینبار ردای رهبری را بر تن کرده است بیابد. "عماریون" که در ابتدا "مراقب بودند خط نشکند" در فاز بعدی علنا درباره ایجاد حاکمیت دوگانه هشدار دادند و مسئولیت آن را به گردن رئیس جمهور و رئیس دفترش انداختند که گویا دارند نقشه های هاشمی را مو بمو به مرحله ی اجرا می گذارند."عماریون" در فازی که این شکاف هنوز نمود بیرونی نیافته بود (در جزوه ی کجا ایستاده ایم) هشدار می دادند که رئیس جمهور و رئیس دفترش می خواهند با طرح فرایافته ای انحرافی، ایران و مکتب ایرانی، پایگاه اجتماعی "فتنه" را بسوی حاکمیت جلب کنند، به یک سخن برنامه ای را به مرحله ی اجرا گذارند که اصلاح طلبان وعده ی انجام آن را داده بودند. جان کلام اینست، جلب حمایت اقشار میانی و شهری. اما این تازگی نداشت. اصولگرایان، "رایحه ی خوش خدمت"، آبادگران و نامزدهای ریز و درشت انتخابات ریاست جمهوری با صورتی اصلاح کرده و کت و شلواری که نمونه های آن را مانکن های خوش چهره و خوش هیکل به تن می کنند در صدد جلب اعتماد این اقشار برآمده و هربار شکست خورده بودند زیرا مردم شاید در کلیات گول بخورند ولی در جزئیات هرگز.نه آقای خاتمی نیازی به چنین ادا و اطوارهایی داشت و نه آقای موسوی احتیاجی به اصلاح ریش! در این دوره بود که احمدی نژاد با پز حمایت از محرومان توانست آرای زیادی از این اقشار را به سود خود جلب کند و با حمایت دست های غیبی نام خود را از صندوق های رای گیری بیرون آورد.روشن است که روی آوردن بخشی از نیروهای سهیم در قدرت به منافع اقشار میانی جامعه بیشتر از سر ناچاری بود تا آزادانه. در همین بولتن های فوق الذکر نیز بخوبی خط قرمزهای حاکمیت برجسته شده است. در اینجا ما با دریافتی از حاکمیت و قدرت سیاسی سرو کار داریم که می توان آان را دریافتی بغایت افراطی و سرکوبگر نامید، دریافتی که ضرورتهای یک زندگی مدرن شهری قرن بیست و یکم را بر نمی تابد و به جرئت می توان آن را همان اسلام طالبانی ازنوع شیعی خواند.آنان بیراهه نمی روند هر گاه هشدار می دهند که قدرت سیاسی بدون روحانیون، بدون ولایتمداری، بدون درک رعیت بودن در برابر "رهبر" معنایی ندارد. آنان رقبای خود را در حاکمیت به ارتباط داشتن با "اجنه" متهم می کنند ولی خود عقب مانده ترین درک از اعتقادات مذهبی را شب و روز از هر منبر و بلندگویی تبلیغ می کنند. چنان شده است که بقول کاردینال پیر دایی "اگر نجات کلیسای کاتولیک هنوز میسر باشد آن فقط از دست ابلیس ساخته است"(هجدهم برومر لویی بناپارت، مارکس، فارسی ترجمه ی پورهرمزان، انتشارات حزب توده ایران،ص.170) تفاوتی که میان جناح موجود به چشم می خورد، حداقل در مورد مسائلی که امروز مطرح می شود در اینست که جناح احمدی نژاد - مشایی بر این نظر است که برای جلب حمایت اقشار میانی حاکمیت چاره ای ندارد جز تقبل برخی هزینه ها و این هزینه ها همان چیزی است که گروه رقیب آن را کار ابلیس و اجنه می داند. آنان راه تحمیل اراده ی خود به جامعه را در پیش گرفته اند و سرکوب را بهترین وسیله ی متحقق ساختن آن می دانند.
مسئله ی گرهی اینست که معضل موجود نه برخاسته از میل و اراده ی جناح های درگیر بلکه معضل عینی موجود در جامعه است که اکنون بصورت این درگیری آشکار شده است.مارکس در همین کتاب فوق الذکر در دوران کودتای لوئی بناپارت چنین می گوید:"بناپارت به عنوان قوه ی مجریه ای که به نیروی مستقل بدل شده است احساس می کند که رسالت او تامین " نظم بورژوایی" است. ولی نیروی این نظم بورژوایی طبقه متوسط است. به این جهت او خود را نماینده ی طبقه متوسط می شمارد و فرامین را با همین مفهوم صادر می کند. ولی او فقط از آن جهت چیزی شده است که نیروی سیاسی این طبقه را در هم شکسته و هر روز باز در هم می شکند. به این جهت او خود را مخالف نیروی سیاسی و مطبوعاتی طبقه متوسط می شمارد. ولی با دفاع از نیروی مادی این طبقه نیروی سیاسی آنرا دوباره بوجود می آورد. از این رو ناچار علت را باید حفظ کند و معلول را هر جا که بروز کرد از روی زمین بر اندازد.(همانجا، ص.170-171)
داستان کنونی مشاجرات آدم را به یاد بخشی از کتاب "گفتارها"ی ماکیاولی می اندازد که در آن چنین آمده است:"رومیان به هنگام نزدیکی خطر برای جلب محبت توده ی مردم گشاده دستی نشان دادند و موفق شدند. وقتی که پورسنا به روم لشگر کشید تا خاندان تارکویینی را دوباره به قدرت برساند، سنای روم ترسید که مبادا توده ی مردم دوباره مهار حکومت را به دست شاهان بدهند تا مجبور به تحمل مشقات جنگ نشوند؛ و برای جلوگیری از این خطر مالیات نمک را با این استدلال لغو کرد که مردمان تنگدست از طریق پروردن و بار آوردن کودکان به قدر کافی به رفاه عموم یاری می کنند. بر اثر این اقدام سنا توده ی مردم رنج محاصره و گرسنگی و جنگ را بر خود هموار کردند."(ماکیاولی؛ گفتارها،ص.121؛لطفی،خوارزمی) حالا سیاست های احمدی نژاد در تقسیم بی حساب پول از بیت المال و نوازش محرومان هم بیشتر به این سیاست "سنای روم" می ماند تا سیاستی عاقلانه و با برنامه و از سر کفایت، صداقتی هم در آن یافت نمی شود. ماکیاولی در ادامه می گوید دولتها نباید همیشه منتظر آن باشند که دوران سختی فرا برسد و آنان با اعتماد به این مثال مردم نوازی کنند چون آنها می دانند آنان "خواهند ترسید که پس از رفع خطر آنچه را از روی اجبار داده ای پس بگیری".(همانجا).
حالا آشکار شد که باز بر طبق یک ضرب المثل فارسی "عروس تعریفی آخرش شلخته در می آید"، رئیس جمهوری که "رهبر" آنقدر برایش همت گذاشت و تعریف ها از او کرد چنین ناباب از کار در آمد.
حالا آشکار شد که باز بر طبق یک ضرب المثل فارسی "عروس تعریفی آخرش شلخته در می آید"، رئیس جمهوری که "رهبر" آنقدر برایش همت گذاشت و تعریف ها از او کرد چنین ناباب از کار در آمد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر