پرداختن به مبانی فکری مبارزهی سیاسی یکی از ضروریات گریزناپذیر این مبارزه و در نگاهی وسیعتر ضروریتی اجتماعی است. جدالهای سیاسی در ایران نه تنها تحت الشعاع وقایع شبهکودتایی 22 خرداد 88 بلکه متاثر از رویدادهایی است که در گذشتهی نه چندان نزدیک تاریخ این کشور روی داده و مردمی از این خاک و بوم بی آنکه نقشی در آن ایفا کرده باشند هنوز تاوان آن را با تحمل مشقتهای فراوان پس میدهند. مقالهای که در اینجا صحبت از آنست پاسخی است به مقالهی دیگری که محمد قوچانی،سردبیر سابق "شرق" و بسیاری از مجلات و نشریات ادواری در جمهوری اسلامی نوشته و در آن بنا به "مصحلت" و یا "ماموریت" به اصلاح طلبان خرده گرفته است که نگاهشان به حکومت دینی تن به سکولاریسم و لائیسیته می ساید. علی افشاری که خود از سرکردگان "تحکیم وحدت" بود و گذارش به دانشگاه اوین افتاد و اکنون در مهاجرت آمریکا روزی میگذراند، در پاسخ او مقاله ی دیگری به رشتهی تحریر در آورده و احکام قوچانی را به چالش کشیده است.داوری درباره ی صحت و سقم احکام یکی و پاسخهای دیگری به عهدهی کارشناسان و بسته به گرایشهای فکری خواننده است اما در لابلای همین واکاوی "اندیشه"ی قوچانی اطلاعی هم نهفته است که شاید برای آگاهان به تاریخ معاصر ایران راز سر به مهری نباشد اما دقیق شدن دوباره بر آن و تلاش برای یافتن ردپای ادامهی چنین خطی بیفایده نباشد. آنهم به این علت که این خط هنوز کارکرد خود را دارد و در پناه دستهای حمایتگری که از اعماق تاریخ این فکر و این حرکت را بدور از هرگونه آسیبی به امروز کشانده است در معرکهی جانسوز امروز نیز هیزم جمع می کند. علی افشاری در پاسخنامهی خود بر نقش "جمعیت موتلفهی اسلامی" عسگر اولادیها،نبویها، باهنرها و لاجوردی ها در مسیر رویدادهای پیش و پس از انقلاب اشاره دارد و این نه تحلیل برخاسته از یک نوع نگاه به تاریخ مبارزات نیروهای مذهبی در ایران بلکه تحلیل برخاسته از واقعیت تاریخی است که می توان شواهد و قرائن آن را نه تنها در مورد نیروهای ملی و مذهبی بلکه در مورد تمام دیگر نیروهایی که در ایران فعالیت داشتهاند نشان داد. حتی در یکسال اخیر نیز این طیف تلاش وافر داشته است تا تیغ حکومت را به گردن رهبران جنبش سبز نزدیک سازد. مسئله بهیچ وجه کاستن از مسئولیت دیگر جریانهای سیاسی در بزنگاههای تاریخی سی سالهی اخیر نیست، ولی آنچه که مسلم است نقش سیاه و هنوز در پرده ی تاریکی ماندهی این جریان در تحولاتی است که یکی از بزرگ ترین انقلابهای مردمی تاریخ معاصر جهان را به جایی کشانده است که رئیس جمهورش همان مردم صاحب انقلاب را "خس و خاشاک" بنامد.
تاریخ وارونه یا منطق معیوب؟، علی افشاری
"تا قبل از وقایع خونین سال 1354 در داخل سازمان مجاهدین خلق ، نیروهای سنتی به شکل علنی به طرد مجاهدین و امثال دکتر شریعتی نمی پرداختند اما بعد از آن رویداد تلخ است که امثال شیخ مرتضی مطهری منادی موضعگیری در برابر التقاط به عنوان اولویت نیروهای اسلام گرا می شوند. برخورد منفی وی متوجه امثال تقی شهرام ها نبود بلکه او هر نگرش نوگرایی که خود را مقید به چهارچوب اسلام فقاهتی نمی دانست ، در خور طرد و تکفیر می دانست. حال نکته جالب آنجا است که خود وی و دیگر مدافعان روحانی آیت الله خمینی و در کل فقه پویا نیز از سوی روحانیت سنتی مخالف دخالت دین در سیاست محکوم بودند که با گذاشتن بدعت از چهارچوب شرع خارج شده اند. حتی به صلاحدید جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و برخی مراجه چند کتاب منتشر شده وی نیز جمع آوری شد.ولی در کل این منطق که پس از انقلاب با قدرت و منافع آن عجین شده و صلبیت و ویرانگری آن بیشتر شده است ، با اصل نگاه تجدید نظر طلبانه در بینش دینی و برخورد انتقادی با میراث حوزه های علمیه مشکل دارد و چون نمی تواند در اصل نظریات و هویت مذهبی نوگرایان موجه را مورد حمله قرار دهد به این منطق معیوب متوسل می شود.
نتیجه منطقی این رویکرد سیطره یافتن امثال مصباح یزدی ها است که به عنوان پاسداران خلوص اندیشه دینی و نگاهبانان شرع از تندباد التقاط ها و رسوخ اندیشه های غیر دینی در لباس مذهب ،مورد تجلیل قرار می گیرند. وی بر بستر این منطق بر کشیده است.
دیگر محصول این نگرش دست بالا یافتن تدریجی جمعیت موئلفه اسلامی در بین گرایش های انقلابی نیروهای مذهبی در جمهوری اسلامی بود که بر اساس همین استدلال تیغ حذف را بر سر گروه های مذهبی مدرن کشیدند. فجایعی که لاجوردی در برخورد با زندانیان مجاهدین و ملی مذهبی ها انجام داد، از چنین نگرشی تغذیه می کرد . وی خود را دارای چنان حقانیتی می دید که پروای هیچ برخوردی با قربانیان را نداشت که به زعم وی خطر نفاق شان از کفر نیرو های غیر مذهبی بیشتر بود. جریان موتلفه که ادامه منطقی فدائیان اسلام و پرورش دهنده نیروهای افراطی اصول گرای کنونی است ، تا جایی پیش رفتند که حتی می خواستند سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را نیز به مسلخ بکشند که مخالفت آیت الله خمینی آنها را ناکام گذاشت."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر