22 بهمن ، سی و یکمین سالگرد پیروزی انقلاب هم آمد و رفت و این رژیم هنوز پابرجاست. شاید کسی بپرسد، آیا مگر انتظار دیگری داشتید؟ فکر می کردید خروش توده های میلیونی مردم سبز کافی است که "بنیان" این رژیم "جهل و جنایت" را فروبریزد؟ بسیاری که چنین می اندیشیدند اکنون زانوی ماتم به سینه گرفته اند و مرثیه هایی بر شکست جنبش می سرایند. چنین نگاهی به دیالکتیک تحولات اجتماعی غیر تاریخی و غیر انضمامی است. اگر جنبشی که "سبز" نام گرفته یک ضرورت تاریخی است و برخاسته از واقعیات اجتماعی در ایران است، اگر ضرورت تحول اجتماعی در ایران در تضاد کامل با روبنای سیاسی، با خصوصیات ایدئولوژیک و سیاسی حاکمیت،قرار دارد چنین جنبشی راه خود را باز خواهد کرد، شاید بصورت یک "نفی" شکل، یعنی سرنگونی نباشد، ولی مضمونا غیر آن نخواهد بود. پوسته ی سیاسی حاکمیت در ایران جایی برای تحول اجتماعی باقی نگذاشته است. سرعت تحولات اجتماعی چنان است که آهنگ تحولات روبنایی و سیاسی با آن سازگاری ندارد. یک ناهماهنگی "سرعت" ها میان روبنای سیاسی و تحولات اجتماعی در زیربنا وجود دارد که دیر یا زود موجب "پوسته اندازی" خواهد شد، حالا این عمل به چه شکلی صورت گیرد، تاریخ تعیین خواهد کرد. اما ضرورت را نمی توان انکار کرد، زندانی و حبس کرد و یا با "ساندیس" صورت مسئله را پاک کرد. غولی که از شیشه رها شده است، نه از سر هوا و حوس بلکه بنا به یک ضرورت رها شده است، کار هیچکسی هم نیست، بلکه این مقتضای زمانه است. هیچکس هم نمی تواند آن را به شیشه باز گرداند، مگر به نحوی از انحاء به مقتضیات آن پاسخ گوید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر