مبارک هم به بن علی پیوست. البته نه اینکه خواسته باشد دوران بازنشستگی اش را در عربستان سعودی گذرانده باشد.نه منظورم اینست که از همان روزهای اول بر آمدن موج تغییر در شمال آفریقا و در کشورهای عربی یک لیست گنده ای درست شد شامل سران تقریبا همه ی کشورهای عربی.بن علی تونسی نخستین آنها بود که نامش از این لیست خط خورد.مبارک دومینش.مردم در تظاهرات 25 بهمن و اول اسفند می گفتند، نوبت به سید علی خودمان رسیده است. اما یکی اون وسط ها داد می زد: بابا چرا ما را قاطی عرب ها می کنید؟ بگذریم چنان که پیداست جام زهر را رد کرده اند به سرهنگ معمر قذافی رهبر لیبی. او هم با چنگ و دندان مقاومت کرده و از سر کشیدن آن امتناع می کند. البته چنگ و دندان که تخصص اژه ای خودمان است که در دادگاه مطبوعات سحر خیز بیچاره را ، که اکنون ماه هاست در زندان است گاز گرفته بود.معمر القذافی که خودش را هنوز رهبر انقلاب می داند دوبار در تلویزیون ظاهر شد. هر دو بار به نحوی عجیب و باور نکردنی.سخنرانی دوم او که در محل ساختمان مخروبه ی حمله ی هوایی ریگان فیلمبرداری شده بود، با آن نگاه های مشوش و پرسانش که گاهگاهی به دوربین ها خیره می شد مرا به یاد آخرین روزهای چائوشسکوی رومانیایی می انداخت که در نگاه مات و مبهوتش به دوربین عمق درمانده گی اش را به نمایش می گذاشت. گویی در پی یافتن سرنوشت محتوم خود در دوردستی نامعلوم بود.در سخنرانی اولش هم با طنزی که تنه به تنه ی خس و خاشاکی احمدی نژاد می زد، در حالی که چتری در دستش گرفته بود و در ماشین قراضه ای نشسته بود گفت که خیال داشته برود میدان انقلاب با جوانها(ی انقلابی) بحث کنه ولی حیف که بارون میاد! که البته بارانی در کار نبود و کسی معنای آن را نفهمید. البته احمدی نژاد گفت، بابا مگه میشه مردم خودته بکشی و به گلوله ببندی؟ صدای انقلاب را بشنو و فرصت به اصلاح مملکت خودت بده! اینجا ما نفهمیدیم منظور احمدی نژاد قذافی بود یا...بماند.
زمانی که قذافی در راس افسران انقلابی در لیبی کودتا کرد و پیروزی انقلاب سبز را اعلام کرد گفت که حکومت پادشاهی ادریس به تاریخ پیوست. البته به تاریخی که میدانیم "فاحشه ای است که با پیروزمندان همخوابه می شود".اکنون خود قذافی در موقعیتی ایستاده است که ادریس چهل سال پیش از این ایستاده بود.در آستانه ی پیوستن به تاریخ! هیچ توپ و تانکی و هیچ بمباران هوایی نمی تواند او را از برداشتن این گام واپسین در امان نگهدارد.تاریخ مدت هاست که داوری خود را درباره ی حکومتی که او برپا کرد اعلام کرده است. زمانی که او دیگر نتوانست با تاریخ گام بردارد و ضرورت تحول و روزآمد شدن را تشخیص نداد مقدمات فرا رسیدن چنین روزی را فراهم آورد. و امروز همه اشباح تاریخ سر قبرهای خود بر افراشته اند و ادعای طلب می کنند.یکی از دست آوردهای قذافی شکل دادن به یک ملت لیبیایی بود که می پنداشت حکومت طوایف را پشت سر نهاده و دولتی به معنای مدرن، دولت شهروندان برابر لیبیایی را بنا نهاده است.اما اکنون از بازماندگان ادریس گرفته تا طوایف بادیه نشین طلب سهم از قدرت می کنند تا چه پیش آید.اکنون هیچ ترفندی قادر به متوقف کردن موج برآمده ی تحول و تغییر نیست.چه نیروهایی خواهند توانست مهر خود را بر این تحولات بزنند؟ کدام نیروها محمل این تحولات خواهند بود؟ آیا زمان آن نرسیده است که بحث ها را از "فیس بوک" به تامل در ریشه ها، علل و عوامل این تحولات و چشم اندازی که بر روی منظقه گشوده است متوجه کنیم؟ تحول شرط قطعی و شیوه ی حیات هر نظامی است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر