ديروز مقاله ای خواندم از خانم دکتر نائيکا فروتن در روزنامه ی "برلينر تسايتونگ" درباره ی مسئله ی منع ساخت مناره ی مساجد در سوئيس. نويسنده ی مقاله بجای استدلال متين و آرام نسبت به يک رای گيری مسخره و نتيجه ی مسخره تر از آن با لحنی عصبانی و ترمز در رفته اشاراتی به تبعيض نسبت به خارجيان و بويژه مسلمانان در آلمان يادداشت کرده که نتيجه ی آن بنظر اين خواننده بقول آخوندها بر خلاف نيت واقعی نويسنده "سالبه به انتفاع" بود.مسئله ی مهاجرت از کشورهای حاشيه به مراکز توليد سرمايه داری پروسه ای ژرف تر از آنست که بتوان با اشاره به اين و يا آن آمار انستيتوهای بی اهميت در صدد بازکردن گره های کور آن بر آمد. کما اينکه مهاجرت از کشورهای اسلامی دربر دارنده ی يک گره مهم ديگری هم هست که آن وارد کردن معضلات کشورهای خود به کشور ميزبان است.مثلا چرا فکر نکرده اند که مهاجرين به اروپا اغلب از قشرهای کم درآمد و سنتی و محافظه کار اين کشورها هستند و به همراه خود معضلات لاينحل مدرنيزاسيون کشورهای خودشان را به در چمدان فکری شان به اروپا منتقل می کنند و انتظار دارند محيطی را شبيه و نسبتا شبيه موطن خود را در اينجا بازتوليد کنند و اينجاست که با فرهنگ ميزبان که خودش با هزاران درد بی درمون مواجه است وارد کلنجاری بی سر و ته می شوند. و اگر کسی بلند شد و خواست همه ی اينها را ، محتوای اين کوله پشتی تاريخی را زير عنوان "حقوق بشر" تحت حمايت قرار دهد، که مسئله به يک گره گردی تبديل می شود که هيچکس قادر به باز کردن آن نيست. چه اصراری هست که نويسنده همه را زير هويت مشترک اسلام و مسلمانی گرد آورد، پشت آن بيوگرافی ها و تعلق های فرهنگی متفاوتی خوابيده که اسلام و مذهب نه تنها گشايشی برای آن نبوده بلکه مشکل ساز هم بوده است. نويسنده نمی گويد زندگی مشترک اينهمه آدم با زمينه های فرهنگی و تاريخی و دينی و زبانی و غيره را بر چه پايه ای بايد سامان داد. البته يک چيز عمده را هم نبايد فراموش کرد، اگر نمی خواهيم سبب ساز مسائل بزرگ تری شويم، نبايد انتظار داشته باشيم که نيامده شرايط بازی را تعيين کنيم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر